دومین فرشته ی ما

مامان تنبل و هفته بیست و دوم

سلام بسر قشنگم خوبی گلم؟ چه سوالیه ؟معلومه خوبه برنس من بدر منو در اوورده از بس تکون میخوره یعنی باید هم اینطوری باشه مامان فداااااااااااااااای اون تکون های به موقعت که تا من صدات میکنم تکون میخوری اما تا بابا میاد دستشو بزاره رو دلم انگار نه انگار خخخخخخخخ خوب از الان بلدی بقیه رو کنف کنی هااااااااااا منم میبینم اینطوریه شعر میخونم که :     بسر گلم از بس تکون خورده                            دل مامانشو برده           &n...
11 شهريور 1392

و بعد از کلی تاخیر اغاز هفته هیجدهم

سلااااااااااااااااااااااام و دوصد سلااااااااااااام به قند عسلم تاج سرم گل به سرم بلللللللللللله  خوشگل پسرم چیه تعجب کردین؟؟ تعجب نداره که داشتم به پسمل گلم سلام میدادم عشششقمی این چند هفته ای که درخدمت تون نبودیم به اتفاق نینی های گرام تشریف برده بودیم مسافرت بله از این کارا هم بلدیم خونه مامان جون و بابا جونیه نینی هام هوووووم رکورد شکوندیم 19 روز اونجا بودیم و بابایی اومد دنبالمون و ما هم در حالی که دلمون به حال بابایی سوخت اومدیم خونمون  ولی دلمون نمیومد از اونجا بیایم اخه خیلی خوش میگذشت که جونم براتون بگه اونجا رفتم دکتر و برام مرحله دوم غربالگری رو نوشت و ...
8 مرداد 1392

هفته سیزدهم

سلام فندقی خوبی عزیزم ؟ چه خبراااااااااااااا؟؟؟ خوش میگذره؟؟ عزیزم از این که  وارد هفته 13 بارداری شدم خیلی خوشحالم چون دیگه 3 ماهه اول داره تموم میشه و وارد 3 ماهه دوم میشیم شما هم که شکر خدا داری روز به روز بزرگتر میشی و رشد میکنی یکشنبه رفتم سونو ان تی . هنوز ازمایش ندادم وای خدا از صبحش که بیدار شدم خیلی تب و تاب دیدنت رو داشتم تا بلاخره ساعت 2 بعد از ظهر با نازنین رفتیم مرکز تصویر برداری دکتر محمد از موقعی که رسیدیم داشتم اب میخوردم تا نوبتمون بشه حالا بماند که یه خورده طول کشید اما دیگه نازنین خیلی خسته شده بود زنگ زدم بابا اومد دنبالشو بردش خونه زنمو من موندمو یه لیوان یک بار مصرف و یه ابسرد کن سر...
6 تير 1392

هفته دوازدهم

سلام فندق مامان خوبی عزیزم؟ داری کم کم بزرگ میشی و خوب بلد شدی که دل مامانی رو اب کنی و حواسش رو به خودت جمع کنی اگه نازنین بدونه که با چه کس زرنگی طرفه شاید نظرش درباره تو عوض بشه الهی مامان قربون قد و بالای چند سانتیت بره من واقعا فکر نمیکردم که توی حاملگی دوم ادم انقدر ذوق و شوق داشته باشه چند روزه که حس میکنم داری تو دل مامانی بازی میکنی امروز به بابا گفتم داری تکون میخوری باورش نمیشد میگفت مگه میشه؟ نینی که الان خیلی باید کوچولو باشه! اما من یه حسی تو دلم حس میکنم احساس میکنم که اونجا داری اب بازی میکنی یا اینکه داری میچرخی حس خیلی جالبیه حالا چند وقت دیگه که جست بزرگتر بشه  کم کم لگد ز...
31 خرداد 1392

مامان منتظر ♥♥♥

سلام عزیزم گفته بودم زود زود میام اما من بد قول دیر اومدم اما تو همه این روزا بهت فکر میکردم کلی با بابایی حرف زدم واسه اومدن شما اما .. خودت که بیای بابایی رو بهتر میشناسی گلم همیشه نگران خانواده هستش دوست داره بهترین شرایط رو داشته باشیم به همین خاطر میگه اول باید شرایط محیا باشه ابجی هم که دیگه انقدر شیطونی میکنه که من دیگه حرفی واسه گفتن ندارم ولی الان چند روزه که حس میکنم که قراره بیای پیشمون حالا چرا؟ نمیدونم چند روزه حس خیلی خوبی دارم همراه با نگرانی خیلی دوست دارم تو اولین بیبی چکی که میخوام   استفاده کنم  امیدوارم کنی نمیدونم اگه الان پیشم باشی باید ٣ هفته ات باشه نازکم واااااااااای خدا...
20 ارديبهشت 1392

اغاز هفته ششم

سلام جوجوی  قشنگم امروز وارد هفته ششم شدی فردا میخوام برم شبکه بهداشت پرونده باز کنم برات تا هر ماه علاوه بر دکتر منصوری اونجا هم برم واسه کنترل لحظه شماری میکنم واسه اولین سونو که ببینم 2 قلو هستین یا نه   به هر کسی که میرسم میگم دعا کن 2 قلو باشه واااااااااااای خدای من یعنی امکان داره فندق مامان با وجود تو زندگیم خیلی خیلی شیرین تر از قبل شده عااااااااااااشششششششششششقتم  بچه های من همه زندگیه منن   اینم عکس وروجک من       البته اگه دو قلو باشید که ...... ...
20 ارديبهشت 1392

♥نینی خوش اومدی به دل مامانی♥

خدایا شکرت سلام قشنگم بلاخره حسم به واقعیت پیوست و شما اومدی به زندگیه مامان و بابا اون روز که بیبی چک گذاشتم ناامید شدم و با اینکه میدونستم زوده که نشون بده اما دلم گرفت چند روز بعدش مریض شده بودم و حالت تهوع شدیدی داشتم  نصف شب یهویی بابا بهم گفت که شاید باردار باشم از همون موقع دوباره فکرم مشغول شد تا صبح اون روز که با خاله فرشته رفتیم پیش خانم دکتر منصوری  و دوباره ازم تست گرفت و بهم گفت که مبارکه داری نینی دار میشی وای خدای من  اصلا فکرشو هم نمیتونستم بکنم خیلی شوکه شده بودم تو مطب خانم دکتر خاله فرشته رو بغل کردم و نمیدونستم بخندم یا گریه کنم خانم دکتر برام سرم زد که یکم حالم به...
17 ارديبهشت 1392