دومین فرشته ی ما

هفته سیزدهم

1392/4/6 10:51
نویسنده : مامان مریم
379 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فندقی

خوبی عزیزم ؟ چه خبراااااااااااااا؟؟؟ خوش میگذره؟؟

عزیزم از این که  وارد هفته 13 بارداری شدم خیلی خوشحالم چون دیگه 3 ماهه اول داره تموم میشه و وارد 3 ماهه دوم میشیم شما هم که شکر خدا داری روز به روز بزرگتر میشی و رشد میکنی

یکشنبه رفتم سونو ان تی . هنوز ازمایش ندادم

وای خدا از صبحش که بیدار شدم خیلی تب و تاب دیدنت رو داشتم تا بلاخره ساعت 2 بعد از ظهر با نازنین رفتیم مرکز تصویر برداری دکتر محمد

از موقعی که رسیدیم داشتم اب میخوردم تا نوبتمون بشه حالا بماند که یه خورده طول کشید

اما دیگه نازنین خیلی خسته شده بود زنگ زدم بابا اومد دنبالشو بردش خونه زنمو

من موندمو یه لیوان یک بار مصرف و یه ابسرد کن

سرتو درد نیارم دیگه داشتم کلافه میشدم ک  بلاخره ساعت 4 و نیم اسممو صدا زدن اولش یه لحظه ذوق کردمو قند تو دلم اب شد اما از وقتی وارد اتاق شدم دست و پام یخ کردو تمام وجودم پر استرس شد تو دلم هی تند تند صلوات میفرستادمو سعی میکردم خودمو کنترل کنم اما اصلا دست خودم نبود داشتم دعا میکردم که الان دکتره بهم بگه دو قلویی

تا بلاخره رفتم و روی تخت دراز کشیدم هنوز استرس داشتم  دکتره دستگاهش رو گذاشت رو شکممو هی میچرخوند تاریخ اخرین پری رو ازم پرسید و دیگه هیچ چی نگفت یه لحظه یاد تمام سوال هایی که قرار بود بپرسم افتادم و یکی یکی پرسیدمشون

دکتر قلبش میزنه؟؟ بله خیلی هم تند

دکتر دو قلو نیست؟؟ دکتر نه تکه

دکتر سالمه ؟؟ بله شکر خدا فعلا سالمه

دکتر جنسیتش مشخص میشه؟؟ نه خیلی عجله داری هااااااا هفته 17 بیا واسه جنسیت

دکتر ضربان قلبش چند تاست؟ اون لحظه دستگاهشو روشن کردو من صدای قلب نازتو که تند و تند میزدو شنیدم و بعدش گفت 162 تا میزنه اگه بخاطره جنسیتش پرسیدی درست نشون نمیده

خلاصه تموم شد و پاشدم

خوشحال شدم از اینکه سالمی و مشکلی نداشتی و دست و پات تشکیل شده بود و در حال تکامل بودن

با انرژیه تمام رفتم سراغ (گلاب به روت) دستشویی . داشتم میترکیدم

بعدش  هم چند دیقه ای منتظر شدم تا جواب سونو و عکساتو بگیرم

وااااااااای خدا چقدر ناز بودی

مامان فدای قد 4/7 سانتیت بشه الهی بگردمک ه اندازه 2 بند انگشت بودی

سوار تاکسی شدم و طول راه برگشت تمام حواسم به عکس های نازت بود

یه لحظه با خودم گفتم ای فدای دختره گلم بشم من

نمیدونم چرا ؟؟

اما عین همین جمله به زبونم اومد

راستی فندقی چند روز پیش به بابایی گفتم که طرف راست دلم قلمبه شده و طرف چپ انگار خالیه بابایی خندیدو گفت توهم بارداری گرفتی

اون روز تو سونو دکتره بهم گفت که کلا رحمم طرف راست شیکمم قرار گرفته گفتم خودمم حس میکردم

اما خطری که نداره؟ شکر خدا گفت نه اصلا خطری نداره فقط هم خودم هم دکتر خندمون گرفته بود

مامانی فکر کنم بزرگتر هم شدی شکم مامانی یه وری بشه و همه بهم بخندن

اشکال نداره فدای سرت چه کنیم دیگه مگه چند تا فندق دارم

الان دیگه نازنین رو چند روزیه که عادتش دادم بهت بگه نینیمون

از موقعی که عکسای سونو رو بهش نشون دادم بچم انگار براش ثابت شده  که وجودت توهم نیست و راسته

بابایی هم میگه تا وقتی این سونو رو ندیده بودم حس کمتری به بچه داشتم اما الان چند روزه همش به این فکر میکنم که دوباره دارم بابا میشم

فندق جونی عکسای خودتو فعلا نمیتونم بزارم اینجا چن باید اسکن بشن

فعلا از همون عکسای قبلی میزارم تا اینکه به امید

خدا خودت بیای و عکسای خوشگلت رنگ و بو بده

به وبلاگ

مامانی دقیقا عکسای خودت هم با این شکل هستن فقط سیاه و سفید

دست و پات توش معلومه و حتی نوک بینیت هم مشخصه

خب گلم دیگه میرم یه کم دراز بکشم  تا ابجی بیدار

نشده که هم خودم یه کم استراحت کنم هم تو 

راستی فندقی یه بوووووووووووووس ابدار از اون لپای تپلت

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامانی
9 تیر 92 23:43
الهی قربون نی نی ایشالله دوران بارداری قشنگی داشته باشی
مامان پسر تپلی
10 تیر 92 0:49
سلاممممم به نی نی مریم جون خوبی عزیزحالت چطوره خوب خدا رو شکر انشا...که همیشه خوب باشی خاله تو خیلی مامان مهربونی داری خاله جون انشا... سالم صالح باشی واسه مامان بابات
مامان ی نی نی
30 تیر 92 17:15
سلام عزیزم بعد چند وقت اومدم نت و گفتم سری بهت بزنم...نی نی مشخص نشد دخیه یا ÷سر؟ حال و احوال خودت که خوبه شکر خدا؟