هفته دوازدهم

سلام فندق مامان

خوبی عزیزم؟

داری کم کم بزرگ میشی و خوب بلد شدی که دل مامانی رو اب کنی و حواسش رو به خودت جمع کنی اگه نازنین بدونه که با چه کس زرنگی طرفه شاید نظرش درباره تو عوض بشه

الهی مامان قربون قد و بالای چند سانتیت بره

من واقعا فکر نمیکردم که توی حاملگی دوم ادم انقدر ذوق و شوق داشته باشه

چند روزه که حس میکنم داری تو دل مامانی بازی میکنی امروز به بابا گفتم داری تکون میخوری

باورش نمیشد میگفت مگه میشه؟ نینی که الان خیلی باید کوچولو باشه!

اما من یه حسی تو دلم حس میکنم

احساس میکنم که اونجا داری اب بازی میکنی

یا اینکه داری میچرخی

حس خیلی جالبیه

حالا چند وقت دیگه که جست بزرگتر بشه  کم کم لگد زدنهات هم شروع میشه اونموقع هست که بابا هم میتونه از تکونات لذت ببره و حسش کنه

عزیزم یه کمی شکمم بزرگ شده ولی وزنمو هنوز نمیدونم که زیاد شده یا نه

اینو هم بگم  وقتی که بزرگ شدی اگه من تپل شده بودم و بد هیکل،حق نداری از مامانی ایراد بگیری هاااااااااااااا

چون مامان قبل بارداریش56 کیلو بوده و خیلی هم خوش هیکل

تو اولین چکاب بارداری هم وزنم 59 کیلو بود

دومین ماه هم تغییری نکرده بودم

حالا اینسری که برم چکاب حتما یه کیلویی اضافه کردم

یکشنبه دوم تیر سونوی ان تی دارم  خیلی ذوق دارم که تو رو ببینم

الهی فدای اون دست و پای کوچولویه ندیدت بشم من مامانی

وقتی دستمو میزارم روی شکمم و چشمامو میبندم همه بدن کوچولوتو حس میکنم اون موقعست که چهرت رو هم تصور میکنم تو یه ان این نه ماه سپری میشه و حس میکنم تویه بغلم  ذل زدی به چشمای منمحکم بغلت میکنم و بویه تنتو حس میکنم

وااااااااااای الان میگی من چه مامان توهمی دارم!!!!

حالا هم عکست و میزارم تا ببینی که  چطوری بزرگ شدی

فندق من الهی مامان فدات شه

اینو هم بگم که هنوز هم احتمال میدم که شما دو قلو باشین هااااااااااااا

فقط 3 روز دیگه مونده تا کاملا متوجه بشم که این حس من حقیقت داره یا نه

ایشالا که حقبقت داشته باشه

وای خدای من الان نازنین اومه پیشم یه پفک بهم داده و خیره شده با مانیتور بعد میگه

ااااااااا این داداشیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این عکسه ماهانه؟؟؟

هنوز هم داره میگه داداشی

نمیدونم چرا هر چی بهش میگم مامان بگو نینی

میگه نه داداشی!! میگم شاید ابجی باشه؟ میگه ابجی دارم ستایشه

مامانی میخوام بدونی از ته ته ته قلبم میگم که مهم برام اینه که سالم باشی

جنسیت اصلا برام مهم نیست فقط از خدا میخوام که سالم بیای تو بغلم

الانم برو استراحت کن و زود زود تپل مپل شو

مامانی هم بره بخوابه که پشت کامپیوتر کمر درد نگیره

راستی مامانی یه اتفاقی افتاد که خیلی باعث ناراحتیم شد

نینیه خاله فرشته نخواست بمونه و بزرگ بشه بیاد پیش مامانش و رفت بهشت

خاله فرشته چند روز خیلی مریض شده بود اما الان حالش بهتره خدا رو شکر

از خدا بخواه که یکی یه دونه از فرشته های نازشو تو دلهای خاله زهرا و خاله فرشته بفرسته

تا خونه اونا هم پر بشه از خنده های قشنگ کودکانه

الهی امیییییییییییییییییییییییین